سوره تين ، مكي است و هشت آيه دارد ( 8)
سورة التين
بِّسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ(1) وَ طورِ سِينِينَ(2) وَ هَذَا الْبَلَدِ الأَمِينِ(3) لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ في أَحْسنِ تَقْوِيمٍ(4) ثُمَّ رَدَدْنَهُ أَسفَلَ سفِلِينَ(5) إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ ممْنُونٍ(6) فَمَا يُكَذِّبُك بَعْدُ بِالدِّينِ(7) أَ لَيْس اللَّهُ بِأَحْكمِ الحَْكِمِينَ(8)
ترجمه آيات
به نامخداي رحمان و رحيم ، سوگند به دو سرزمين ( انبياء خيز ) شام و بيت المقدس ( يا قسم به انجير و زيتون ) ( 1) .
و سوگند به سرزمين طور سينا ( 2) .
سوگند به مكه اين بلد امين ( 3) .
كه ما انسان را به بهترين نظام خلقت خلق كرديم ( 4) .
سپس او را - در صورتي كه منحرف شود - به پستترين مرحله برگردانديم ( 5) .
مگر كساني را كه ايمان آورده و اعمال صالح كنند كه پاداشي قطع ناشدني دارند ( 6) .
حال اي انسان ! آن انگيزهاي كه تو را وا ميدارد به اينكه روز جزا را تكذيب كني چيست ؟ ( 7) .
مگر خدا را احكم الحاكمين نيافتيد ؟ ( 8 ) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :539
بيان آيات
اين سوره مساله بعث و جزا را ياد آور شده ، مطلب را از راه خلقت انسان در بهترين تقويم ، و سپس اختلاف افراد انسان در بقا بر فطرت اولي و خارج شدن از آن ، و در نتيجه تنزلش تا اسفل سافلين را بيان نموده ، در آخر خاطر نشان ميكند كه به حكم حكمت الهي واجب است كه بين دو طايفه در دادن جزا فرق گذاشت ، و پاداش هر دو نبايد يكسان باشد .
و اين سوره مكي است ، هر چند كه ميتواند مدني هم باشد ، مؤيد مكي بودنش سوگند به و هذا البلد الامين است هر چند كه اين نيز صريح نيست در اينكه سوره در مكه نازل شده ، چون احتمال دارد سوگند به شهر مكه بعد از هجرت آن حضرت و مراجعتش به مكه نازل شده باشد .
و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين بعضي از مفسرين گفتهاند : مراد از كلمه تين ( انجير ) و زيتون دو ميوه معروف است ، كه خداي تعالي به آنها سوگند ياد كرده ، به خاطر اينكه در آنها فوايد بسيار زيادي و خواص و منافعي سراغ داشته .
ولي بعضي ديگر گفتهاند : منظور از تين ، كوهستاني است كه دمشق بر بلندي آن واقع شده ، و منظور از زيتون كوهستاني است كه بيت المقدس بر بالاييكي از كوههايش بنا شده ، و اطلاق نام دو ميوه انجير و زيتون بر اين دو كوه شايد براي اين بوده كه اين دو ميوه در اين دو منطقه ميرويد ، و سوگند خوردن به اين دو منطقه هم شايد به خاطر اين بوده كه عده بسياري از انبيا در اين دو نقطه مبعوث شدهاند .
و بعضي ديگر احتمالهايي ديگر دادهاند .
و مراد از طور سينين ، كوهي است كه در آن خداي تعالي با موسي بن عمران تكلم كرد ، كه طور سيناء هم ناميده ميشود ، و مراد از هذا البلد الامين مكه مشرفه است ، و بلد امينش خواند ، چون امنيت يكي از خواصي است كه براي حرم تشريع شده، و هيچ جاي ديگر دنيا چنين حكمي برايش تشريع نشده ، و اين حرم سرزميني است كه خانه كعبه در آن واقع است ، و خداي تعالي در باره آن فرموده : او لم يروا انا جعلنا حرما امنا ، و نيز در
ترجمة الميزان ج : 20ص :540
دعايي كه قرآن كريم از ابراهيم خليل (عليهالسلام) حكايت كرده آمده : رب اجعل هذا بلدا امنا ، و در دعاي ديگرش آمده : رب اجعل هذا البلد امنا .
و در آيه مورد بحث با آوردن كلمه هذا و اشاره كردن به مكه احترام خاصي از آن كرده ، و فهمانده كه كعبه نسبت به آن سه نقطه ديگر شرافت خاصي دارد ، و اگر آن را امينخوانده يا به اين جهت است كه كلمه امين را به معناي آمن گرفته ، و آمن معناي نسبت را افاده ميكند ، و در نتيجه به معناي ذي الامن - داراي امن است ، مثل اينكه كلمه لابن و تامر به معناي دارنده لبن ( شير ) و تمر ( خرما ) است .
و يا به خاطر اين است كه فعيل در اينجا به معناي مفعول است ، يعني شهري كه مردم در آن ايمن هستند ، و كسي از اهالي آن اين ترس را ندارد كه بر سرش بريزند و آسيبش برسانند ، پس نسبت امن به خود شهر دادن نوعي مجازگويي است .
لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم اين آيه جواب چهار سوگند قبل است ، و منظوراز خلق كردن انسان در احسن تقويم اين است كه : تمامي جهات وجود انسان و همه شؤونش مشتمل بر تقويم است .
و معناي تقويم انسان آن است كه او را داراي قوام كرده باشند ، و قوام عبارت است از هر چيز و هر وضع و هر شرطي كه ثبات انسان و بقايش نيازمند بدان است ، و منظور از كلمه انسان جنس انسان است ، پس جنس انسان به حسب خلقتش داراي قوام است .
و نه تنها داراي قوام است ، بلكه به حسب خلقت داراي بهترين قوام است ، و از اين جمله و جمله بعدش كه ميفرمايد : ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين ... استفاده ميشود كه انسان به حسب خلقت طوري آفريده شده كه صلاحيت دارد به رفيع اعلي عروج كند ، و به حياتي خالد در جوار پروردگارش ، و به سعادتي خالص از شقاوت نائل شود ، و اين به خاطر آن است كه خدا او را مجهز كرده به جهازي كه ميتواند با آن علم نافع كسب كند ، و نيز ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده ، و فرموده : و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها پس هر وقت بدانچه دانسته ايمان آورد ، و ملازم اعمال صالح گرديد ، خداي تعالي او را به سوي خود عروج ميدهد و بالا ميبرد ، همچنان كه فرمود : اليه يصعد الكلم الطيب و العمل
ترجمة الميزان ج : 20ص :541
الصالح يرفعه ، و نيز فرموده : و لكن يناله التقوي منكم ، و نيز فرموده : يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات ، و نيز فرموده : فاولئك لهم الدرجات العلي ، و آيات ديگر از اين قبيل ، كه دلالت ميكند بر اينكه مقام انسان مقام بلندي است ، و مدام ميتواند به وسيله ايمان و عمل صالح بالا رود ، و اين از ناحيه خدا عطايي است قطع ناشدني ، و خدا آن را پاداش خوانده ، همچنان كه آيه ششم اين سوره به آن اشاره دارد ، و ميفرمايد : فلهم اجر غير ممنون .
ثم رددناه اسفل سافلين كلمه رد كه مصدر فعل رددنا است ، ظاهرش اين است كه به همان معناي معروفش باشد ، در نتيجه كلمه اسفل به خاطر افتادن حرف جر يعني حرف الي از اولش منصوب شده ، و تقديرش رددناه الي اسفل است ، و مراد از اسفل سافلين مقام منحطي است كه از هر پستي پستتر ، و از مقام هر شقي و زيانكاري پايينتر است .
و معناي آيه اين است كه : سپس ما همين انسان را كه در بهترين تقويم آفريديم ، به مقام پستي برگردانديم كه از مقام تمام اهل عذاب پستتر است .
احتمال هم دارد كه كلمه رد در اينجا به معناي جعل باشد ، يعني ما او را پستترين پستها قرار داديم .
و نيز احتمالدارد به معناي تغيير باشد ، و معنا چنين باشد كه : ما سپس همين انسان را كه آنطور آفريديم تغيير ميدهيم ، و مراد از سفالت به هر حال شقاوت و عذاب است .
و بعضي گفتهاند : مراد از خلقت انسان در احسن تقويم ، همان شرايطي است كه يك انسان در آن شرايط ، هستي مييابد و به حد جواني ميرسد ، حدي كه قوايش استقامت يافته ، صورت ظاهريش ، و جمال هيئتش به كمال ميرسد .
و مراد از رد انسان به اسفل سافلين
ترجمة الميزان ج : 20ص :542
بر گرداندنش به دوران ضعف قواي ظاهري و باطنيش در پيري است ، كه قد و قامتش از استقامت به انحناء ميگرايد ، و هوش و حواسش ناتوان ميشود ، در نتيجه اين آيه مفاد آيه زير را ميرساند كه فرموده : و من نعمره ننكسه في الخلق .
و ليكن اين معنا با آيه الا الذين امنوا و عملوا الصالحات نميسازد ، چون به طور مسلم اين استثناي متصل است ، و برگشتن خلق و خوي انسان در دوران پيري استثناپذير نيست ، چون حكم خلقت عمومي است ، و مؤمن و كافر سرش نميشود ، هر كس به دوران پيري برسد چه صالح باشد و چه طالح ، خلقت ظاهري و خوي باطنيش تغيير ميكند ، و ادعاي اينكه مردم صالح و مؤمن چنين نميشوند ، و از دگرگوني مصون هستند ، ادعايي است خرافي .
و همچنين اين ادعا كه كسي بگويد : مراد از انسان در آيه شريفه تنها كافر است ، و مراد از رد او بردنش به جهنم ، و يا استثناء در آيه منقطع است ، و مراد از رد ، نكس در خلقت است .
الا الذين امنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند ، كه اجري غير ممنون يعني غير مقطوع دارند ، و اين استثناء متصل و استثناء از جنس انسان است ، و حرف فاء جمله فلهم اجر ... را متفرع بر اين استثنا ميكند ، و اين خود مؤيد آن است كه مراد از رد انسان به سوي اسفل سافلين ، ردش بهسوي شقاوت و عذاب است .
فما يكذبك بعد بالدين ا ليس الله باحكم الحاكمين خطاب در اين آيه به انسان است ، البته به اعتبار جنس انسان .
ولي بعضي گفتهاند : در ظاهر خطاب به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، و در واقع منظور ساير مردمند .
كلمه ما در آن استفهامي و استفهامش توبيخي است ، و جار و مجرور بالدين متعلق است به جمله يكذبك ، و كلمه دين به معناي جزا است .
و معنايش - به طوري كه گفتهاند - اين است كه اي انسان ! آن انگيزهاي كه تو را واداشته كه جزاي روز قيامت را تكذيب كني چيست ؟ آن هم بعد از اينكهما انسان را را دو طايفه كرده ، يك طايفه كه به سوي اسفل سافلين برگشتند ، و طايفهاي كه پاداش داده شدند ، پاداشي قطع ناشدني .
ا ليس الله باحكم الحاكمين - اين استفهام براي تقرير و تثبيت مطلب قبل است ، و احكم الحاكمين بودن خدا به اين معنا است كه او فوق هر حاكم است ، چون حكمش
ترجمة الميزان ج : 20ص :543
متقنترين حكم است ، و در حقيقت و نفوذ از حكم هر حاكم ديگر برتر است ، حكم او به هيچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نميگردد ، خداي تعالي در عالم خلقت و تدبير حكمي ميراند كه به مقتضاي حكمت بايد رانده شود، حكمي متقن و زيبا و با نفوذ ، و چون از يكسو خداي تعالي احكم الحاكمين ، و از سوي ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند حكمت واجب ميسازد كه خداي تعالي بين اين دو طايفه از نظر جزا در حيات باقي آخرت فرق بگذارد ، و همين است كه مساله بعث را واجب ميكند .
پس تفريعي كه در جمله فما يكذبك بعد بالدين شده ، از قبيل تفريع نتيجه بر حجت است ، و جمله ا ليس الله باحكم الحاكمين حجت مذكور را تتميم ميكند ، چون تماميت حجت ، موقوف بر احكم الحاكمين بودن خداست .
و حاصل آن حجت اين است كه : بعد از آنكه مسلم شد كه انسان در احسن تقويم خلق شده ، و معلوم شد كه بعد از خلقت ، به دو طايفه تقسيم ميشود ، طايفهاي كه از تقويم خداداديش كه تقويمي احسن بود خارج و به سوي اسفل سافلين برميگردد ، و طايفهاي كه به همان تقويم احسن الهي و بر صراط فطرت اولش باقي ميماند .
و از سوي ديگر خداي تعالي مدبر امور ايشان ، احكم الحاكمين است .
و از سوي سوم حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يك جور معامله نكند نتيجه ميگيريم كه پس بايد روز جزايي باشد ، تا هر طايفهاي به جزاي عملي كه كردهاند برسند ، و عقل و فطرت آدمي اجازه نميدهد و بهانهاي ندارد كه اين روز جزا را تكذيب كند .
پس آيات مورد بحث - به طوري كه ملاحظه ميكنيد - همان معنايي را افاده ميكند كه آيه زير آن را افاده ميكند : ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في الارض ام نجعل المتقين كالفجار ، و نيز آيه زير كه ميفرمايد : ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين امنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون .
و بعضي از مفسرين كه خطاب در آيه فما يكذبك را متوجه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم)
ترجمة الميزان ج : 20ص :544
دانستهاند ، كلمه ما - چيزي كه را به معناي من - كسي كه گرفتهاند ، و نيز حكم را به معناي قضا گرفته ، و در نتيجه آيه را چنين معنا كردهاند : وقتي مردم مختلف هستند ، و لازمه اختلافشان اختلاف جزايشان در روز جزاست ، پس كسي كه تكذيب جزا را روش خود كرده آيا خداي تعالي را اقضي القاضين نميداند ؟ آري او بين تو و تكذيبگران به تو به روز جزا حكم خواهد كرد .
ولي خواننده عزيز توجه دارد كه صاحبان اين وجه بيهوده خود را به زحمت انداختهاند .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين آمده كه : منظور از تين ، مدينه ، و از زيتون بيت المقدس ، و از طور سينين كوفه ، و از هذا البلد الامين مكه است .
مؤلف : اين معنا در بعضي از روايات از موسي بن جعفر (عليهالسلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نيز آمده ، ولي خالي از اشكال نيست .
و در بعضي ديگر آمده : تين و زيتون ، حسن و حسين ، و طور علي ، و بلد امين رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است .
ولي اين روايات به هيچ وجه از باب تفسير نيست .
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر بن عبد الله روايت كرده كه گفت : خزيمةبن ثابت - البته اين غير آن خزيمه انصاري است - از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) از بلد امين پرسيد ، فرمود : مكه است.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
تفسیر,
سوره تين,
تفسیر المیزان,